اشتباهی که هیچ وقت جبران نمی شود، از دست دادنت، اشتباهی بود که هیچ وقت جبران نمی شود، کاش میشد دوباره برگردم به روزهایی که با شنیدن صدایت، گرفتن دست هایت، تپش های قلبم، با خودش لبخندی غیر قابل وصف را تدایی می کرد برای وجود خسته ام، چه اعتراف تلخی که باید فریاد بزنم، فراموشیت برای این دل بی قرار، غیر ممکنه، با گذشت چندین سال، اندکی از حس دوست داشتنت کم نشده، احساس میکنم، زمان بعد تو برایم متوقف شده و من هنوزم، غروب که می شود، با چشمانی پر از اندوه و حسرت،
از یه جایی به بعد دیگر مجبور می شویم، سکوت کنیم و بی صدا فقط به زندگی ادامه بدهیم، چون خوب فهمیده ایم که دیگر فریاد زدن و باریدن فایده ندارد، حتی نوشتن هم نمی تواند تسکینی برای بعضی از دردها شوند، فقط کمی از شدتش می کاهد، چه دنیای عجیبی داریم، انگار تمام کسانی که دیوانه وار یکدیگر را دوست دارند، محکوم می شوند به جدایی، مجبور می شوند یک عمر با حسرت و یک زخم و غمی ابدی زندگی کنند، چطور می شود بعد تو دست دیگری را بگیرم و احساس آرامش کنم، برایم عذاب آوره دوست
چقدر خوب بود که همه ی ما تصور درستی از مرگ داشته باشیم، اگر بتوانیم مرگ را در ذهنمان درست تجزیه و تحلیل کنیم، به معنای واقعی آن خواهیم رسید، یاد مرگ و اینکه چقدر ما به آن نزدیکم، رفتارو حس درونی مان را هیچ وقت به سوی خطا و آسیب زدن به دیگران و چه بسا به تمام مخلوقات نمی برد، اینکه بعد مرگ همه ی ما اسیر خاک می شویم و روحمان آرام بگیرد و یا سرگردان، همه چی بستگی به رفتارو کردارمان دارد، کاش میشد، بجای خودپسندی و غرور و تجمع گرایی، کمی به فکر کمک به دیگران
وچرا اینگونه شد که مجبور به تغییر مسیر و راهی انحرافی شدیم، چی شد واقعا؟!، به نظرم، انسان ها با توجه به شرایط به وجود آمده مجبور به تغییر می شوند، وچقدر خوب میشد که دیگران را قضاوت نکنیم، چون هیچکس، در هیچ زمانی نمی تواند جای دیگری باشد، حتی حق نداریم وکارتن خواب ها را نیز قضاوت کنیم، کسی که مجبور به ی می شود، شرایط به وجود آمده، اورا وادار می کند، به عملی که هیچ وقت دوست ندارد، شاید بچه اش شیر خشک ندارد، شاید خانواده اش گرسنه باشند، شاید خودمان
گاهی وقت ها گریه کردن در برابر بزرگی و رحمت خداوند خیلی می تواند دل های گرفته و پراز غم و حسرت را کمی آرام کند، دیگر تعداد کسانی که واقعا انسان هستند و بویی از انسانیت برده باشند، خیلی محدود شده، چه زود انسان بودن را از یاد برده ایم، به نوعی تمام صفات حیوانی را به خودمان نسبت داده ایم، کاش کمی انسان بودیم، شاید بهترین غمخوار و یک دوست واقعی برای دردو دل کردن و آرام شدن طوفان درونی، کسی نیست، جز خدای مهربان، سعی کنیم در زندگی مان پیش هیچ کسی بیان نکنیم راز
امان از نیمه شب های تنهایی، خاطرات آدم را به لحظه هایی می برد، که هیچ وقت قرار نیست تکرار شوند، حاضریم هر کاری انجام دهیم، تا دوباره تکرار شود، لحظه هایی که واقعا، خوشحال بودیم، لذت می بردیم از زندگی، آدم هایی کنارمان بودند، که به زندگیمان معنا می دادند، افسوس که دیگر تکرار نمی شوند، وخوب می دانیم که هرچه تلاش کنیم، فریاد بزنیم، تلاشی نافرجام خواهد بود، وشاید باریدن و قدم زدن در خیابان هایی که تدایی می کند خاطرات خوش گذشته را ، تسکینی شود برای تمام دلتنگی
تو که رفتی، سکوت عجیبی تمام شهر را فرا گرفت، دیگر هیچ نقطه ای از این شهر برایم تدایی نکرد شادی و لبخند گذشته را، تمام کوچه و خیابان ها بعد تو هزاران بار تنهایی طی شد، اما نبود نشانی از تو دلبر بی نشانم، این شبها، دلتنگی ها، خفگی ها، نیز می گذرد، مطمئنم، تو هم یه روزی، یه شبی، بی بهونه، وسط خنده هات، یا دل گرفتگی ها، یهو یادم میفتی و هر چی هم فریاد بزنی، اشک بریزی، نیستم که نیستم، حالم را روزی می فهمی که دیگر نیستم، کاش می دانستی، چشم انتظاری وانتظار برای
حرفت طلا مادر عزیزم، اینکه گفتی بلند شو، بشو همون بهمن قبلی، تا کی با خاطراتش زندگی کنی، چقدر میخواهی به یادش، تمام دلخوشی و آرزوهاتو ویران کنی، بلند شو، بیدار شو، نزار از زمین خوردنت، از شکستت، آنهایی که زیر پات را خالی کردند، لبخند بزنن، پاشو بهمن، تمام شهر می دادند، تو و پریسا تمام تلاش تان را برای کنار هم بودن انجام دادین، از هیچکس پنهان نماند، علاقه و دوست داشتنتان نسبت به هم، مادر عزیزم حرفات متین و زیبا بود، مادر تو خودت شاهد بودی، تو شاهد
ببین غریبه، تو را با دروغ های قشنگی دور زدن، پس خودتو بچه زرنگ بالای شهر ندون، تو انقدر ضعف داشتی لعنتی، دختری که تو آغوشم بزرگ شده بود و قد کشیده بود، به زور ثروت و قدرت پدرت ازم گرفتی، نمی خواد زنگ بزنی بگی، الان تو آغوشمه و دستاش تو دستام، لعنت بهت که زنگ میزنی،از دختر میگی که تو آغوشته، که زنته، ناموست شده، بی غیرت، تو از دختری میگی به خاطر من از همه دنیا گذشته بود، تمام مردم شهر هزاران بار دیده بودن کنارم بود، دستاش تو دستم بود، غفلت کردم، سربازی

تبلیغات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

Randyrnq03 homepage آموزش پریمیر wFunnymoshop فروشگاه بیداری اندیشه خدمات اسباب کشی شرکت طراحان وب تبریز دانلودستان raomzil1gam